الهه ی الهام
انجمن ادبی
سلام عزیزانم چقدر دلم برای وبلاگم و دیدار شما تنگ شده بود! می دانید! امان از روز مرّگی و روز مرگی! کم کم وبلاگ نویسی که روزی پدیده ای شگفت انگیز در ارتباطات بشری به شمار می آمد، حالا دارد به حسی نوستالژی تبدیل می شود. با وجود وسایل و فضاها و صفحات جدید اجتماعی باید هم ... ولی حیف! شنیدم کسانی که که هنوز وبلاگ نویسی و و وبگردی می کنند گزینه های خوبی برای ازدواج و زندگی مشترک هستند چون پای بند و وفادارترند! برای همه دوستان حقیقی و مجازی ام آرزوی سلامت تن و روان دارم دزیره... چند روز پیش ری را پیامکی برایم ارسال کرد با این مضمون: « پیشنهاد یک روز بارانی... شنیدن قطعه ی دزیره با صدای محسن چاووشی...» و همین باعث شد که این قطعه را دانلود کنم و بار دیگر فیلم دزیره را ببینم... دزیره!!! بیشتر از یک بار باید خواندشان. این از ویژگی های نوشته های این شاعر و نویسنده ی جوان است. نثری موجز، دیریاب و تلگرافی! معمولاً یک جمله ی محوری در آثارش دیده شودو همان یک جمله هم به خواننده اش چشمک می زند و تا مدت ها ممکن است در خاطرش بماند. مثل « هیچ کس برای من تو نمی شود»،«دوست ها از هم طلاق نمی گیرند.» ، «آیا خدا برای ما کافی نیست!» و د راین داستان اخیرش یعنی صفر نهصد و دوازده و...«سرما، صمیمیت می آره.» وقتی چشمم به این جمله خوردبه یاد جمله ای از الیاکازان سازنده ی فیلم ماندگار « بارانداز» با بازی مارلون براندوی جوان افتادم. الیا کازان گفته بود:« برف و بوران و سرما را دوست دارم؛ چون آدم ها را زیر یک سقف و به دور یک شومینه یا بخاری حبس می کند و آنها نمی توانند از هم فرار کنند.» جمله های میترا اخلاقی هم مثل بعضی از دیالوگهای مسعود کیمیایی قابلیت ماندگاری دارند؛ به شرط آن که به گوش هایی که باید، برسد، شنیده شود، هضم شود و بماند. ادامه مطلب ... « وداع یاران» چند روز پیش در کلاس درس ادبیات فارسی اول دبیرستان به درس « میر علمدار» رسیدیم، که قسمتی از تعزیه ی حضرت ابوالفضل العباس(ع) است. تقارن زمانی این درس و ایام محرّم، لذّت خواندن این درس را برایمان دو چندان کرد. چیز جالبی که در این درس توجهم را جلب کرد بیتی از شیخ اجل، سعدی شیرازی بود که شبیه امام حسین و حضرت عباس (ع) آن را همخوانی می کنند؛ « بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران» در حالی که حدود ششصد سال فاصله ی زمانی بین واقعه ی کربلا و عصر سعدی است. گذشته از این،تکرار و زمزمه ی همین غزل با سبک و سیاق موسیقی سنتی، که استاد شهرام ناظری در سال های نوجوانی و جوانی مان آن را خوانده بود و بد جوری به دل همسن و سال های من نشسته بود؛ خاطره ی خوش آن سال ها را در من زنده کرد و از بچه های با ذوق خواستم که اصل غزل را به صورت کامل پیدا کنند و به کلاس بیاورند تا همه از شنیدنش لذّت ببرند.عباس باشتنی و دانش آموز دیگری به اسم محمدامین دولت آبادی، تنها کسانی بودند که این کار را کردند. حالا غزل زیبای استاد سخن ، سعدی:
|